2013-04-25
یک ویرجیانا ولف جلوم واستاده. با دست چپش که مماس با سینهء من هست، میلهء مترو را گرفته و با اون دست دیگش یک فلاسک کوچیک قهوه را محکم در دستش نگه داشته و به بدنش فشار میده. دقیقا زیر سینه هاش؛ که خیلی هم برجسته نیستن. من فقط گردن کشیده و موهاش که به سبک دخترهای روستایی پشت سرش گره خورده را میبینم. تا همینجاش شکی ندارم […]