تجربه های زنان، سرمشقِ مبارزه برای تغییر
2013-03-11
چـگـونه آمـدنِ خـاتـمی مـهم است، نـه آمـدنـش!
2013-03-16

همه برای یکی…

ازم پرسید: – «اگه من ایرانی بودم اسممُ چی می‌ذاشتی؟ یعنی اگه می خواستی یه اسم ایرانی برام انتخاب کنی.» یکم فکر کردم: – «شادی! اسمتُ می‌ذاشتم شادی.» – «شادی یعنی چی؟» معنیشُ براش گفتم. مثل همیشه صورتشُ به سمت آسمون کرد و نرم خندید. یه قدم جلو‌تر رفتم: – «تو چی؟ اسم فرانسویمُ چی می‌ذاشتی؟» سرشُ از من برگردوند و خندید. موهاش هم با سرش چرخید و […]
ازم پرسید:
– «اگه من ایرانی بودم اسممُ چی می‌ذاشتی؟ یعنی اگه می خواستی یه اسم ایرانی برام انتخاب کنی.»
یکم فکر کردم:
– «شادی! اسمتُ می‌ذاشتم شادی.»
– «شادی یعنی چی؟»
معنیشُ براش گفتم. مثل همیشه صورتشُ به سمت آسمون کرد و نرم خندید. یه قدم جلو‌تر رفتم:
– «تو چی؟ اسم فرانسویمُ چی می‌ذاشتی؟»
سرشُ از من برگردوند و خندید. موهاش هم با سرش چرخید و مثل یک مشت خاک طلایی تو هوا پاشیده شد.
– «سوالای سخت ازم نپرس دیگه!»
ابروی چپم رُ بالا انداختم و گفتم:
– «وقتی از آدم جوابای سخت می‌خوای، باید خودتم منتظر سوالای سخت باشی دیگه!»
یکم چهره ش درهم شد. دیگه کاملن نیم رخ شده بود. لبش رو گزید و همونطور که دستاش تو جیبش و سرش پایین بود، یه قدم کوچولو رفت جلو. بعد با گوشۀ چمش که حالا باریکش کرده بود سرشُ به طرفم برگردوند و به من که مثل مجلسه ایستاده و منتظر بودم نگاه کرد. نگاهش رو نگه داشت. انگار داشت هم به من هم به یک جای دیگه نگاه می‌کرد . یه طوری که خیلی مطمئن به نظر می‌رسید اومد طرفم و قدش رُ راست کرد و روی پنجه هاش تمام رخ ایستاد جلوم و تو چشام نگاه کرد:
– «اسمتُ می‌ذاشتم دارتانیان»
دارتانیان رو خیلی محکم گفت. معنیشُ می‌دونستم. لبخند زدم.
اونم خندید و خودشُ انداخت تو بغلم. بعد باهم تکرار کردیم:
«یکی برای همه؛ همه برای یکی…»

Leave a Reply

There are no posts on the list.
همه برای یکی…
This website uses cookies to improve your experience. By using this website you agree to our Data Protection Policy.
Read more