یک ملت در حبس و حصر است؛ بشکنیمَش
2013-02-11من از آزادیِ ریحانه طباطبایی خوشحال نشدم
2013-02-25
صبح که از خواب بیدار شدم، ناگهان این خبر تلخ را دیدم:
«دختران موسوی و رهنورد بازداشت شدند.»
ماجرای بازداشت هم خیلی تلخ بود. نرگس موسوی گفته بود: «یکی از آن مردها که من قبلا سر کوچه اختر هم دیده بودمش، دستش را بلند کرد که بزند زیر گوش من.» هرچند که مقاوت و روحیۀ مثال زدنیای داشت و در همان گفتگو با کلمه گفته بود: «من، فرزند میرحسین موسوی، مصممتر از قبل پیگیر حق پدر و مادرم خواهم بود» اما باز هم این ماجرا تاثیر عمیقی داشت. حال عجیبی پیدا کردم که توصیف بر نمیدارد. امتحان هم داشتم و باید خودم را آماده میکردم. اما خبر بد جور تنکانم داده بود. در همین هشت و چهار بودم این گزارک را در فیسبوک گذاشتم تا کمی احساسم را فرافکنی کرده باشم:
«نه اینقدر بیناموس و بیغیرتم که خبر بازداشت دختران موسوی و رهنورد رُ بشنوم و بتونم مثل آدم برم سر جلسهٔ امتحان،
نه اینقدر آشفته که این مسئله جلوی امتحان دادنم را بگیره.
یعنی منم دارم به «همزیستیِ مسالمتآمیز» با فساد و ستم عادت میکنم؟»
بعد البته به ناچار رفتم دانشگاه. گزارشش را اینطور در فیسبوک گزارک کردم:
«یک همکلاسی یونانی دارم که به خاطر تجربهای که کشورشون در دوران دیکتاتوریِ سرهنگها داشته، میتونه حرفهام رُ تا حدودی درک کنه.
امروز که حالم گرفته بود ازم پرسید:
حالا این دخترای رهبر جنبشتون چیکارهاَن که بازداشتون کردن؟ اونا هم فعال سیاسی حرفهای بودن؟
گفتم: نه بابا! هنرمندن. پدر و مادرشون هم هنرمندن. همهٔ خانوادهشون هنرمندن. پدر نقاشه و مادر مجسمهساز. بچهها هم همچنین؛ نقاش و گرافیست و… بعد گفتم که پدر بعد از نخستوزیری در دانشگاه و فرهنگستان هنر کار میکرده و مادر هم رییس یک دانشگاه هنر بوده…
کمی با چشمهای گشاد شده نگاهم کرد:
راست میگی؟ آدم دوست داره عضو همچین جنبشی باشه. خوشبحالتون که همچین سیاستمدارایی هم دارین!»
وقتی آمدم خانه، چشمم افتاد به گزارک کیانوش انصاری که وضعیت تراژیک ما را به خوبی روی فیسبوک ریخته بود:
«ما کجا زندگی میکنیم؟
به گفته رئیس جمهور خانواده لاریجانی فساد سیاسی دارد.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت به گفته احمدینژاد فساد مالی دارد.
اطرافیان احمدینژاد پروندهها فساد مالی دارند و خطر قرمز احمدینژاد هستند کسی حق ندارد به آنها نزدیک شود.
خود احمدینژاد پرونده تخلفات گسترده مالی در شهرداری تهران دارد و استانداری اردبیل… که او هم گویی مصونیت دارد.
به گفته احمدینژاد در مناظرات ناطق نوری بازرس دفتر رهبری فاسد مالی دارد.
مرتضوی متهم به جنایت در کهریزک است.
گویی سپاه پاسداران صاحب اسکلههای غیر قانونی است و توسط احمدینژاد به برادران قاچاقچی معروف میشود.
آنوقت همه اینها آزادند و حتی مملکت را هم اداره میکنند و به کارشان هم ادامه میدهند.
در همین عین خبرگزاری فارس مینویسید: دختران میرحسین موسوی بازداشت شدند و ماموران حتی علت بازداشت آنها را نگفتهاند.
خیلی خنده دار است کسانی که فسادشان فریاد زده میشود هیچ پروندهای ندارند و راست راست میگردند و آنها که جرمشان معلوم نیست در بازداشتهای نامعلوم و بدون توضیح هستند.»
«دختران موسوی و رهنورد بازداشت شدند.»
ماجرای بازداشت هم خیلی تلخ بود. نرگس موسوی گفته بود: «یکی از آن مردها که من قبلا سر کوچه اختر هم دیده بودمش، دستش را بلند کرد که بزند زیر گوش من.» هرچند که مقاوت و روحیۀ مثال زدنیای داشت و در همان گفتگو با کلمه گفته بود: «من، فرزند میرحسین موسوی، مصممتر از قبل پیگیر حق پدر و مادرم خواهم بود» اما باز هم این ماجرا تاثیر عمیقی داشت. حال عجیبی پیدا کردم که توصیف بر نمیدارد. امتحان هم داشتم و باید خودم را آماده میکردم. اما خبر بد جور تنکانم داده بود. در همین هشت و چهار بودم این گزارک را در فیسبوک گذاشتم تا کمی احساسم را فرافکنی کرده باشم:
«نه اینقدر بیناموس و بیغیرتم که خبر بازداشت دختران موسوی و رهنورد رُ بشنوم و بتونم مثل آدم برم سر جلسهٔ امتحان،
نه اینقدر آشفته که این مسئله جلوی امتحان دادنم را بگیره.
یعنی منم دارم به «همزیستیِ مسالمتآمیز» با فساد و ستم عادت میکنم؟»
بعد البته به ناچار رفتم دانشگاه. گزارشش را اینطور در فیسبوک گزارک کردم:
«یک همکلاسی یونانی دارم که به خاطر تجربهای که کشورشون در دوران دیکتاتوریِ سرهنگها داشته، میتونه حرفهام رُ تا حدودی درک کنه.
امروز که حالم گرفته بود ازم پرسید:
حالا این دخترای رهبر جنبشتون چیکارهاَن که بازداشتون کردن؟ اونا هم فعال سیاسی حرفهای بودن؟
گفتم: نه بابا! هنرمندن. پدر و مادرشون هم هنرمندن. همهٔ خانوادهشون هنرمندن. پدر نقاشه و مادر مجسمهساز. بچهها هم همچنین؛ نقاش و گرافیست و… بعد گفتم که پدر بعد از نخستوزیری در دانشگاه و فرهنگستان هنر کار میکرده و مادر هم رییس یک دانشگاه هنر بوده…
کمی با چشمهای گشاد شده نگاهم کرد:
راست میگی؟ آدم دوست داره عضو همچین جنبشی باشه. خوشبحالتون که همچین سیاستمدارایی هم دارین!»
وقتی آمدم خانه، چشمم افتاد به گزارک کیانوش انصاری که وضعیت تراژیک ما را به خوبی روی فیسبوک ریخته بود:
«ما کجا زندگی میکنیم؟
به گفته رئیس جمهور خانواده لاریجانی فساد سیاسی دارد.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت به گفته احمدینژاد فساد مالی دارد.
اطرافیان احمدینژاد پروندهها فساد مالی دارند و خطر قرمز احمدینژاد هستند کسی حق ندارد به آنها نزدیک شود.
خود احمدینژاد پرونده تخلفات گسترده مالی در شهرداری تهران دارد و استانداری اردبیل… که او هم گویی مصونیت دارد.
به گفته احمدینژاد در مناظرات ناطق نوری بازرس دفتر رهبری فاسد مالی دارد.
مرتضوی متهم به جنایت در کهریزک است.
گویی سپاه پاسداران صاحب اسکلههای غیر قانونی است و توسط احمدینژاد به برادران قاچاقچی معروف میشود.
آنوقت همه اینها آزادند و حتی مملکت را هم اداره میکنند و به کارشان هم ادامه میدهند.
در همین عین خبرگزاری فارس مینویسید: دختران میرحسین موسوی بازداشت شدند و ماموران حتی علت بازداشت آنها را نگفتهاند.
خیلی خنده دار است کسانی که فسادشان فریاد زده میشود هیچ پروندهای ندارند و راست راست میگردند و آنها که جرمشان معلوم نیست در بازداشتهای نامعلوم و بدون توضیح هستند.»
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.