چرا “گزارش یک آدم ربایی” ؟
2012-10-15مرگِ ستار بهشتی، ارزش وبلاگ نوشتن را بالاتر برد
2012-11-10
الان دارم «ابی» گوش میدهم که ناگهان به یاد واکنشهایی که به عکس منتشر شدهٔ برادر «محمدجواد اکبرین» با برادر «ابی» افتادم. بعد با خودم فکر کردم چنددرصد از آنهایی که در نهان و آشکار به انتشار عکس انتقاد کردند، چند بار وقتی خودشان یک حالِ غمگینی داشتند، با این ترانهٔ «کی اشکاتُ پاک میکنه، شبا که غصه داری…» آرام شدند؟
بعد به این فکر میکنم که چقدر «سیاستِ ما عین زندگی ماست»؟ چقدر!؟ و بعد به این نتیجه
میرسم که به غیر از برهههایی کوتاه، سیاستِ ما فانتزی بوده است. مثل فیلم «جنگ ستارگان» یا «بت من»که خالیبندی محض هستند، ولی ما را سرگرم میکنند. اما با زندگیِ واقعیِ ما فرسنگها فاصله دارند.
ما هنوز فکر میکنیم که سیاستورزی مثل آشپزی هست که پیشبند و دستکشِ ویژهٔ خودش رُ داره. وقتی من در خونه در حال سیاتورزی هستم، باید لباس (و شاید نقاب) مخصوصی بپوشم و وقتی مثلن به شغل خودم که معلمی یا مهندسی یا فروشندگی هست میرسم، باید لباس ویژهٔ سیاست را در بیاورم و لباس ویژهٔ فروشندگی بپوشم. به همین مسخرگی. و همینطوری میشود که خیلِ عظیمی از شهروندانِ جامعه مان غیرسیاسی میشوند و در برابر بلاهایی که بر سر خودشان و دیگران می آید، بیتفاوت میشوند. حتی فکر میکنم در حال حاضر آشپزی بیشتر از سیاست به زندگی مردم نزدیک تر است.
نه بابا! باور کنیم اینطوری نیست. سیاستِ ما عین زندگیِ ماست.
حتی اگر الان اینطور نیست، باید اینطوری باشد.
حالا ممکن است عده ای بگویند که آیا کار فلانی که فلان عکس را منتشر کرده است سیاسی بوده یا نه؟ قطعن با تصور کلاسیکی که این دوستان از سیاست دارند، نخیر! این کار سیاسی نبوده که حتی غیر سیاسی بوده است. اما من اصلن به ماجرا اینطور نگاه نمی کنم و سیاست را از زاویه ای دیگر می بینم. مخصوصن هنگامی که به تجربۀ جنبش سبز نگاه می کنم، می بینم سیاست ورزی ای که ما در جنبش سبز آموختیم و پیش گرفتیم، از اساس با آن نوع نگاه کلاسیک به سیاست فرق دارد. سیاستی که نمادش نه سرخ و نه آبی و سیاه، بلکه «سبز» می شود، از اساس با آن نوع سیاست ورزی اتوکشیده و کلیشه ای که مناسباتش از مسیر راهروها و دالان های اداری می گذرد، تفاوت دارد.
اما نکتۀ عمیق تر این است که بفهمیم چرا این شکل سیاست ورزی تغییر کرده و نمادها و بازیگرانش با گذشته تفاوت کرده اند؟ به نظر من بازیگران هر نوع از سیاست ورزی را، عرصه و میدانش تعیین می کند؛ نه اینکه برعکس، بازیگران میدان را تعیین کنند. جامعۀ ما در شرایطی به سر می برد که یک قدرت تمامیت خواه، به تمام عرصه های زنگی مردم چنگ انداخته است و از هر دست اندازی ای به زندگی مردم کوتاهی نمی کند. حرف فقط حوزۀ خصوصی آدم ها نیست. بلکه این حرکت از خواست و ارادۀ قدرت در از بین بردن و چنگ انداختن در حوزۀ عمومیِ جامعۀ ایران آغاز گشته است. می توان گفت که جنبش سبز در راستای پاسداری از این حوزۀ عمومی و خصوصی مستقل از قدرت حاکم پدید آمد و شکل گرفت. درست به این دلیل که امروز میدان سیاست ورزیِ ما با زندگی آدمها پیوند زیادی دارد، بازیگران این صحنه نیز کسانی می شوند که به زندگی مردم نزدیک تر باشند. در همین راستاست که می بینیم در جریان جنبش سبز، هنرمندان و ورزشکاران و وکیلان به آفرینندگان کنش های سیاسی تبدیل شده اند. و از بین سیاست ورزان قدیمی، آنهایی توانستند که در این میدان پررنگ تر و تاثیرگذار تر باقی بمانند که به این میدان نزدیک تر بودند و یا تلاش می کردند خود را نزدیک تر کنند. نمونه اش تاجزاده و نوری زاد هستند که تا پیش از جنبش سبز، در دو صف کاملن مخالف بودند. خدا می داند این دو نفر چقدر پیش از جنبش سبز علیه همدیگر یا جریان سیاسی مطبوعِ طرف مقابل، قلم زده اند و یا سخن رانده اند. اما چه کسی است که نداند امروز، این دو جوانمرد، از نزدیک ترانند. زیرا که آنها توانسته اند، خط و مرزهای فانتزی و «جنگ ستارگانی» را از بین خود بردارند و زندگی ها خود را به هم نزدیک تر کنند.
همین شیوه را تا جایی می توانیم ادامه دهیم که مرزی بین منافع و زندگی ایرانیان باقی نباشد و تفاوت ها به مرزها تبدیل نشود و مرزها (قطعن همیشه وجود خواهند داشت گاهی باید وجود داشته باشند) به دشمنی ختم نشود.
آنگاه در چنین سپهری از سیاست ورزی، سخن هایی همچون «امید به آینده، رساترین صدای اعتراض ماست» و نیز این گفته که «جنبش سبز، حرکتی نیست که در آن کسی برنده یا بازنده باشد همه در قالب آن اعم از اصلاح طلب و اصولگرا میتواند برنده باشد.» معنیِ پررنگ تری می یابند و می توانند به صورت چراغ راه درآیند.
اینگونه است که می شود راه سبز امید را زندگی کرد.
* پانوشت:
روایت جنگ ستارگانی، روایتی از سیاست ورزی است که در آن، نیروهای سیاسی، از پیش در مقابل هم قرار گرفته اند و تقدیر آنها جنگ دربرابر یکدیگر است. یک عده برچسب اصلاح طلبی خورده اند و عده ای دگر برچسب اصول گرایی. در حالی که می توان در میان اصلاح طلبان، واپسگراترین افراد را دید و در میان اصولگرایان بی اصول ترین و فاسدترین مردمان را یافت کرد. وبرعکس، در میان اصلاح طلبان اصولگراترین آدمها و در میان اصولگرایان، اصلاح طلب تر از خیلی های دیگر را پیدا کرد. در چنین شرایطی، میدان جنگ و بازیگرانش به صورت جبری انتخاب می شوند و به یک فیلم سینمایی تبدیل می شوند که فقط در عرصۀ رسانه ها حضور دارند، اما به زندگی مردم مشکلات روزمرۀ جامعه هیچ ربطی ندارند. بلکه از رهگذر این جنگ، فقط به جامعه و مردم آسیب می رسانند.
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.